آیینه ها
دچار فراموشی اند
و نام تو
ورد زبان کوچهی خاموشی!
امشب
تکلیف پنجره
بی چشم های باز تو روشن نیست!
•. •. •. •. •
آفاق را گردیدهام مهر بتان ورزیدهام
بسیار خوبان دیدهام، اما تو چیز دیگری
ای راحتُ آرام جان با روی چون سرو روان
زینسان مرو دامنکشان کارام جانم میبری