روزي پسري خوش چهره در يكي از شهرها در حال چت كردن با يك دختر بود، پس از گذشت دو ماه، پسر علاقه بسياري نسبت به دختر پيدا كرد، اما دختر به او گفت: »ميخواهم رازي را به تو بگويم.

«پسر گفت: گوش ميكنم. دختر گفت: » من ميخواستم همان اول اين مسئله را با تو در ميان بگذارم، اما نميدانم چرا همان اول نگفتم، راستش را بخواهي من از همان كودكي فلج بودم و هيچوقت آن طور كه بايد خوش قيافه نبودم، بابت اين دو ماه واقعا از تو عذر ميخوام.


عشقجان دختر ,تو ,اول ,خوش ,مسئله ,كودكي ,همان اول ,را بخواهي ,راستش را ,اول نگفتم، ,بخواهي منمنبع

شعر های عاشقانه

جوک های خنده دار

متن های کوتاه عاشقانه | 10 جمله عاشقانه

داستان عاشقانه جولیا و دیوید

داستان عاشقانه امیر و مریم

مشخصات

آخرین جستجو ها

مقالات حقوقی دانلود فیلم های جدید اسپایس چت هک شد توسط علی هکر و فیلتر شد و مسدود شد هشدار این نه منم 5qW6k677 خرید تردمیل خانگی ارزان درب ضد سرقت مرکز فروش لاستیک کومهو خلاف دکتر تاج بخش